پایگاه خبری تحلیلی هزارماسوله08:23 - 1392/04/29
ستایش کار در اسلام:

کار عبادت است

 خبرگزاری فارس: اشتغال به کار و مجاهده در راه تأمین زندگی شرافتمندانه، مایه سر بلندی و افتخار و از عوامل سازگاری خانوادگی و اجتماعی است. کسی که زحمت می کشد و با دسترنج خویش، معاش خود و زن و فرزند را اداره می کند، در پیشگاه الهی مأجور است و در نظر مردم و عائله خود نیز مورد تکریم و احترام است.
 
تشویق به کار
 
از جنبه فکری، اسلام انسان را به کار و تولید تشویق نموده، و برای آن ارزش بسیار قائل شده، تا حدی که کرامت بشری، و مقام انسان را نزد خدا و حتی در پیشگاه عقل، به آن مرتبط دانسته است. اسلام، آفرینش منابع و سرمایه های طبیعی را برای تأمین نیازهای تولیدی و افزایش ثروت می داند و یک سلسله ارزش ها و ملاک های اخلاقی درباره کار و بد گویی از بیکاری به دست داده که قبلاً سابقه نداشته است. در اثر آموزش های نوین اسلامی، کار در ردیف عبادت ها در آمده، و شخصی که برای کسب روزی تلاش می کند، نزد خدا از عابد بیکار با فضیلت تر شناخته شده و تنبلی و بیکاری مظهر نقص، پوچی و ابتذال، تلقی گردیده است.
 
ستایش کار
 
اسلام، مالکیت خصوصی و فردی را که ریشه و زیر بنای اصلی آن کار است تا حدودی محترم شمرده و اساس مالکیت در اسلام همان احترام به حقوق فرد و حفظ انگیزه وی بر تلاش و کوشش آزادانه است، اسلام خواسته شوق به کار و فعالیت همواره در انسان زنده بماند، و هر کس به استفاده از بازده از کار خود نیز امیدوار باشد. ولی در عین حال این را هم خواسته است که بهره مند شدن یک فرد از بازده کار خود، زمینه استثمار و تسلط او را بر دیگران و سبب محروم کردن آنان از بازده کارشان نگردد.
 
و مالکیت خصوصی که بر اساس کار پی ریزی شده نشان می دهد که انسان به طور طبیعی تمایل دارد مالک حاصل کار خویش بوده و بر آن تسلط داشته باشد، و به همین علت تملک بر اساس کار از احساسات و عواطف غریزی انسان سرچشمه گرفته و حق طبیعی وی می باشد، و این یک قانون مسلم و پذیرفته شده نزد تمام عقلا است. و از دو آیه شریفه ذیل نیز همین معنی استفاده می شود:
 
«و ان لیس للانسان الّا ماسعی»(1).«و اینک نیست برای انسان، مگر آنچه را که کوشش کرده».
 
« لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکتَسبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ ممَّا اکْتَسبنَ»(2).«برای مردان از آنچه بدست آوردند بهره ای، و برای زنان نیز آنچه به دست آوردند بهره ای است».
 
قال الصادق (ع): «انّ امیرالمؤمنین اعتق الف مملوک من کدّ یده». (3) «امیرالمؤمنین علی (ع) هزار برده را از کار کرد و دسترنج خویش (خریداری و) آزاد نمود».
 
عن ابی عبد الله (ع) قال: «انّ الله عزّ و جلّ خلق الخلق و خلق معهم ارزاقهم حلالاً، فمن تناول شیئاً منها حراماً قصّ به من ذلک الحلال».(4) امام صادق (ع) فرمود: «خداوند وسایل زندگی و معاش حلال را همراه آفرینش مردم، خلق کرد. پس اگر کسی حرام خواری کند، خداوند او را در برابر روزی حلال، مجازات خواهد کرد».
 
عن ابی عبد الله (ع) قال: انّ الله عزّ و جلّ یبغض کثرة النّوم و کثرة الفراغ». (5)امام صادق (ع) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ از زیاد خوابیدن و کم کار کردن کراهت دارد».
 
بشیر الدّهان قال: سمعت أبا الحسن موسی (ع) یقول: «انّ الله عزّ و جلّ یبغض العبد النّوام الفارغ». (6) بشیر روغن فروش گفت: از امام موسی بن جعفر (ع) شنیدم که فرمود: «خداوند از بنده پر خواب و بیکار نفرت دارد».
 
زندگی شرافتمندانه
 
زندگی شرافتمندانه ایجاب می کند که آدمی در جامعه شغلی را به عهده بگیرد و از سعی و عمل خود امرار معاش نماید. کسی که مالی در اختیار ندارد و می خواهد بدون کار و فعالیت، زندگی خود و عائله خویش را تأمین نماید، یا باید از راه دزدی و چپاول دیگران و دست زدن به کارهای قاچاق که با زندگی انسان بازی می کند و دیگر اعمال غیر مشروع، اموال دیگران را سرقت کند، یا با تکدی و تن دادن به ذلت (و سؤال)، از دسترنج دیگران ارتزاق نماید و این هر دو، منافی با مقررات اسلامی و شرف انسانی است.
 
کار و فعالیت اقتصادی، باعث اعتماد به نفس و تحکیم شخصیت است و به انسان عزت و شرف می بخشد، سعی و کوشش برای امور معاش، نشانه وظیفه شناسی اجتماعی است و آدمی را از دیگران بی نیاز می کند.
 
اشتغال به کار و مجاهده در راه تأمین زندگی شرافتمندانه، مایه سر بلندی و افتخار و از عوامل سازگاری خانوادگی و اجتماعی است. کسی که زحمت می کشد و با دسترنج خویش، معاش خود و زن و فرزند را اداره می کند، در پیشگاه الهی مأجور است و در نظر مردم و عائله خود نیز مورد تکریم و احترام است.
 
خلاصه بیکار گشتن و در زندگی، سر بار جامعه بودن به منزله کشتن شخصیت و پایمال کردن شرف انسانی است. کسی که نیرومند و توانا است و می تواند از راه شغل مشروع، امرار معاش نماید، ولی از قبول مسئولیت و انجام کار سر باز می زند، با این عمل ارزش اجتماعی خود را نابود می کند و موجبات پستی و سقوط خویش را فراهم می آورد.
 
کان رسول الله (ص) اذا نظر الی الرّجل فأعجبه قال: «هل له من حرفة؟ فأن قالوا: لا، قال:سقط من عینی». (7)
 
وقتی رسول خدا(ص) مردی را می دید که اعضا و عضلات نیرومندش باعث شگفتی آن حضرت می شد، سؤال می کرد: «آیا حرفه و شغلی داری؟» اگر جواب منفی می دادند و می گفتند: نه، می فرمود: «از چشم من افتاد».
 
پس کار در اسلام، بسیار به آن سفارش شده و پیامبر خدا (ص) فرمود: «پیش از آنکه عرق بدن کارگر خشک شود، مزد کارش را بدهید». و فرمود: «روز قیامت خدا مخصوصاً بر سه نفر سخت خواهد گرفت:
 
الف) کسی که به نام، تعهدی بکند و قرار دادی ببندد و آن را نقض کند یعنی بشکند؛
 
ب) کسی که شخص آزادی را، برده سازد و سپس او را بفروشد و از این پول برای خودش استفاده کند؛
 
ج) کسی که کارگری را استخدام کند و از او کار بگیرد و مزد کارش را ندهد».
 
در حدیث می خوانیم که یک نفر کارگر زحمت کشی که دستش از زیادی کار ورم کرده بود نزد پیامبر (ص) آمد و دستش را نشان داد.
 
حضرت دستش را گرفت و فرمود: «این دستی است که خدا و پیامبر آن را دوست می دارند».
 
کار عبادت است
 
روزی عده ای از اصحاب نزد حضرت رسول (ص) نشسته بودند.در همان اثنا مردی چالاک و با عجله از جلوی آن ها با سرعت گذشت. اصحاب که ملاحظه کردند این مرد برای تحصیل روزی با آن شتاب زدگی در حرکت است، هر کدام به نوبه خود حرفی زدند و گفتند:
 
ای پیامبر خدا! آیا این مرد که با این عجله برای تحصیل روزی می دود، عمل او خدا پسند است؟ و آیا در راه خدا گام بر می دارد؟ حضرت فرمود: اگر برای روزی فرزندانش تلاش می کند، در راه خدا است، و اگر برای تحصیل روزی خودش در کوشش است برای خدا است، ولی اگر می دود تا بر دیگران فخر بفروشد و ریا کند، تا از این طریق چیزی پیدا کند و خود را به دیگران نشان دهد، این راه شیطان است.
 
چه افتخاری برای کارگر بالاتر از اینکه حضرت رسوا اکرم (ص) فرمود:«هر کس برای کمک به یتیم و بینوایی کار کند، مانند کسی است که در راه خدا جهاد کند، و مانند کسی است که شب را به عبادت می گذراند و روز را روزه می دارد».(8)
 
عن ابی جعفر (ع) قال: «من طلب الدّنیا استعفافاً «استغناءاً» عن النّاس وسعیاً علی اهله و تعطّفاً علی جاره لقی الله عزّ و جلّ یوم القیامة و وجهه مثل القمر لیلة البدر».(9) امام باقر (ع) فرمود: «کسی که برای بی نیازی از مردم و تلاش برای (کسب درآمد) خانواده و عطوفت و مهربانی بر همسایه خویش کار می کند، روز قیامت در حالی خدا را ملاقات می کند که صورتش مثل ماه شب چهاردهم (نورانی) است».
 
قال رسول الله (ص): «العبادة سبعون جزءاً افضلها طلب الحلال».(10) پیامبر خدا (ص) فرمود: «عبادت هفتاد بخش است که برترین آن کسب حلال است».
 
عن عمربن یزید قال: قلت لأبی عبد الله (ع) رجل قال: «لأقعدن فی بیتی و لاصلّینّ و لأصومنّ و لأعبدنّ ربّی، فأمّا رزقی فسیأتینی، فقال أبو عبد الله (ع): هذا احد الثلاثة الّذین لا یستجاب لهم».(11) عمر بن یزید گفت: به امام صادق (ع) عرض کردم: مردی می گوید من در خانه می نشینم و نماز خوانده و روزه می گیرم و پروردگار خویش را عبادت می کنم (و کار نمی کنم) ولی روزی من (به دستم) می رسد، امام صادق (ع) فرمود: «این مرد یکی از سه نفری است که دعایش مستجاب نمی شود».
 
عن علی بن عبد العزیز قال: قال أبو عبد الله (ع) : «ما فعل عمر بن مسلم قلت:جعلت فداک أقبل علی العبادة و ترک التّجارة، فقال: ویحه أما علم انّ تارک الطّلب لا یستجاب له دعوة انّ قوماً من اصحاب رسول الله (ص) لمّا نزلت (و من یتّق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب) أغلقوا الأبواب، و أقبلوا علی العبادة، و قالوا قد کفینا فبلغ ذلک النّبی (ص) فأرسل إلیهم فقال: ما حملکم علی ما صنعتم؟ فقالوا: یا رسول الله تکفّل الله لنا بأرزاقنا فأقبلنا علی العبادة فقال: إنّه من فعل ذلک لم یستجب له علیکم بالطّلب».(12)
 
علی بن عبد العزیز گفت: امام صادق (ع) پرسید: «عمر بن مسلم چه می کند؟» عرض کردم: فدایت شوم، رو به عبادت آورده و تجارت را ترک نموده است، پس امام (ع) فرمود: «وای بر او، آیا نمی داند که بیکار دعایش مستجاب نمی شود. زیرا وقتی آیه «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَّهُ مخْرَجاً*وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْث لا یحْتَسِب » (13) نازل شد، گروهی از اصحاب پیامبر خدا (ص) درها را بسته و رو به عبادت آوردند و گفتند: (دیگر کار نمی کنم و به همین مقدار) بسنده می کنیم.
 
به رسول خدا (ص) خبر رسید، کسی را نزد آن ها فرستاده و فرمود: چه چیزی شما را بر کار نکردن وادار کرد؟ عرض کردند: ای رسول خدا ! چون روزی ما را، خداوند به عهده گرفته پس ما به عبادت رو آوردیم. پیامبر خدا (ص) فرمود: کسی که چنین کند ( و کار نکند و فقط مشغول عبادت شود) دعایش مستجاب نمی شود. بر شما لازم است به دنبال کسب روزی و درآمد بروید».
 
عن أبی عبدالله (ع) قال: «نعم العون الدّنیا علی الاخرة». (14) امام صادق (ع) فرمود: «دنیا یاور خوبی است برای آخرت ( کسی که کار می کند و از دنیا چیزی به دست می آورد، می تواند آن را در راه آخرت مصرف کند)».
 
قال رسول الله (ص): «ملعون من ألقی کلّه علی النّاس ».(15) پیامبر خدا(ص) فرمود: «کسی که سر بار مردم است ( و به واسطه بیکاری زحمت خویش را به گردن مردم می اندازد) از رحمت خدا دور است».
 
عن عمرو بن جمیع، قال: سمعت أبا عبد الله (ع) یقول: «لا خیر فیمن لا یحب جمع المال من حلال یکفّ به وجهه، و یقضی به دینه، و یصل به رحمه».(16) عمرو بن جمیع گفت: شنیدم امام صادق (ع) فرمود: «خیری نیست در کسی که دوست ندارد مال حلالی را به دست آورد که آبروی خویش را با آن حفظ کند و بدهکاری خویش را بپردازد و با آن صله رحم نماید (و به نزدیکان و بستگان خویش ببخشد)».
 
عن أبی الحسن موسی (ع) قال: «ایّاک و الکسل و الضّجر فانّک إن کسلت لم تعمل و إن ضجرت لم تعط لحقّ». (17) امام موسی کاظم (ع) فرمود: «از کسالت و دل تنگی بپرهیزید، زیرا اگر کسالت دارید، کار نکرده ای و اگر دل تنگی حق را ( به اهل آن ) نداده ای».
 
عن أبی عبد الله (ع) إنه قال: «ایاک و الضّجر و الکسل انّهما مفتاح کلّ سوء إنه من کسل لم یؤدّ حقّاً و من ضجر لم یصبر علی حقّ».(18) امام صادق (ع) فرمودند: «از دل تنگی کسالت بپرهیزید، زیرا کلید هر شرّی است. کسی که کسالت دارد حقی را به اهل آن نداده و کسی که بی حوصله و دل تنگ است، صبر بر حقی نکرده است».
 
قال ابو عبد الله (ع): «علیک بإصلاح المال فانّ فیه منبهة للکریم، و استغناء عن اللّئیم».(19) امام صادق (ع) فرمودند: «اصلاح مال بر تو لازم است، چون در اصلاح مال بید داری بزرگوار و بی نیازی از فرومایه است».
 
عن أبی عبد الله (ع) قال: «الکادّ علی عیاله کالمجاهد فی سبیل الله».(20) امام صادق (ع) فرمودند: «تلاشگر برای (تأمین هزینه) خانواده، شبیه رزمنده در راه خدا است».
 
عن مسمع قال: قلت لأبی عبد الله (ع): «إنّ لی أرضاً تطلب منّی و یرغبون فقال لی: یا ابا سیّار أما علمت أنّه من باع الماء و الطّین و لم یجعل ماله فی الماء و الطّین ذهب ماله هباء، قلت: جعلت فداک إنّی ابیع بالثّمن الکثیرة، و أشتری ما هو أوسع رقعة «ربعة» منه، فقال: لا بأس».(21)
 
مسمع گفت: به امام صادق (ع) عرض کردم: زمینی دارم مطلوب و مرغوب (و دارای خریدار، آن را بفروشم؟) آن حضرت به من فرمود: «ای ابو سیّار! آیا نمی دانی کسی که آب و گل (زمین) را بفروشد و دارایی خود را در آب و گل (زمین) قرار ندهد، مال او غبار هوا شده (و نابود می گردد)»؟ عرض کردم: به قیمت زیادی زمین را می فروشم و (به جای آن) عمارت بزرگ تری می خرم. فرمود: «اشکالی ندارد».
 
علاء و عاصم
 
دو برادر به نام علاء بن زیاد حارثی و عاصم بن زیاد در بصره زندگی می کردند، هر به حضرت علی بن ابی طالب (ع) ارادت داشتند. علاء بیش از اندازه به امور مادی و دنیوی خود متوجه بود و بر عکسش عاصم به دنیا پشت پا زده و قسمت اعظم وقت خود را در عبادت و امور معنوی صرف می کرد و در واقع هر دو از حدود صحیح و عادلانه تجاوز کرده بودند.
 
علاء بیمار شد، علی (ع) به عیادت او آمد. زندگی وسیع و پر طول و عرضش توجه حضرت را جلب کرد، و واضح بود که علاء در زندگی مادی دچار زیاده روی شده است. حضرت فرمود: چه می کنی؟ به این زندگی دامنه دار چه احتیاجی داری؟ تو به آخرت و وسایل سعادت معنوی خود محتاج تری، قدری در آن کوشش کن. سپس فرمود: چرا، اگر زندگی خود را به منظور سعادت معنوی توسعه داده ای، اگر نظرت از این زندگی وسیع پذیرایی میهمان است، اگر هدفت از این بسط و توسعه، صله رحم و ادای حقوق مردم است، حرفی نیست. تو با همین عملت در راه سعادت معنوی کوشیده ای و به آخرت نایل شده ای.
 
حضرت با این بیان ملایم و لطیف تذکر لازم را داد و در عین حال برای عمل او، راه احتمال صحیحی را باز گذاشت و ضمناً فهماند دنیایی که برای خدمت به مردم، برای صله رحم و احترام میهمان باشد، آن عین آخرت و معنویت است. علاء بدون این که در سخن حضرت درباره خودش چیزی بگوید به حضرت عرض کرد:
 
«یا أمیرالمؤمنین أشکوا ألیک أخی عاصم بن زیاد. قال: و ما له ؟ قال: لبس العباء تخلّی من الدّنیا. قال: علی به». «یا امیرالمؤمنین، من از برادرم شکایت دارم: چه کرده؟ عرض کرد: عبایی پوشیده و زندگی دنیای خود را رها کرده است».
 
یعنی اگر من از دنیای خود تندروی کرده ام و مورد انتقاد شما قرار گرفته ام، برادرم بر عکس من در امور معنوی دچار تندروی شده و زندگی دنیای خود را ترک گفته است.
 
حضرت دستور داد احضارش کنند. وقتی شرف یاب شد، به او فرمود: «ای دشمنک جان خود، دچار افکار انحراف آمیز شیطانی شده ای، چرا به زن و بچه خویش ترحم نمی کنی؟ تو گمان می کنی خداوندی که نعمت های خود را بر تو حلال کرده میل ندارد از آن استفاده کنی و بهره مند گردی. تو کوته فکر و کوچک تر از چنین گمانی هستی».
 
یعنی برو زندگی عادی خود را شروع کن، و به زن و فرزند خویش رسیدگی کن، کسب و کارت را دنبال کن و از لذایذ و نعمت های الهی بهره مند شو. گفته علی (ع) سخن پیامبر و امر الهی است. دستور آن حضرت قطعی و لازم الاجرا است. هر دو باید در روش خود تجدید نظر کنند و از افراط و تفریط پرهیز نمایند تا به سعادت و خوشبختی واقعی نایل شوند.
 
ولی یک مطلب، گویی برای عاصم، مشکل حل نشدنی بود و آن این که اگر برنامه دین لذت بردن از غذا و لباس است، چرا خود آن حضرت با لباس خشن و نان جوین زندگی می کند؟ حضرت فرمود: «من مثل تو نیستم، زمام داران الهی وظایف مخصوصی دارند. خداوند بر امامان و پیشوایان به حق، واجب کرده است که زندگی خود را با زندگی ضعفا و فقرای مردم اندازه گیری کنند و در لباس و غذا با آن ها هم قدر باشند تا فقر و تهیدستی باعث ناراحتی و رنج خاطرشان نشود و مایه سرکشی و طغیان آنان نگردد.(22)
 
بدن مسلمان زحمت کش به آتش نمی سوزد.
 
زمانی که رسول خدا (ص) از جنگ تبوک بازگشت، سعد انصاری از پیامبر (ص) استقبال کرد. پیامبر (ص) با او مصاحبه نمود، دست های پینه بسته سعد توجه پیامبر (ص) را به خود جلب کرده، پرسید: «این درشتی و پینه دستانت چیست»؟ سعد گفت: من با طناب و بیل به کار مشغول هستم و درآمدی را که از این راه به دست می آورم به مصرف خانواده ام می رسانم. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هذه ید لا یمسّها النّار»؛ «این دستی است که آتش جهنم به آن نخواهد رسید».23
 
خوردن اجرت کارگر، عمل را تباه می کند.
 
قال رسول الله (ص): «من ظلم أجیراً أجره، أحبط الله تعالی عمله و حرّم علیه ریح الجنّة و أنّ ریحها لتوجد مسیرة خمس مأة».(24) رسول اکرم (ص) فرمود: «کسی که در مورد اجرت کارگر ستم روا دارد، عملش تباه و از بوی بهشتی که با فاصله پانصد سال راه استشمام می شود، محروم می گردد».
 
امام هشتم (ع) از پیامبر اکرم (ص) روایت می کند که فرمود: «انّ الله تعالی غافر کلّ ذنب الّا من جحد مهراً أو إغتصب أجیراً أجره أو باع رجلاً حرّاً»؛(25) «خدای متعال هر گناهی را می آمرزد، مگر کسی که مهر زن خود را ندهد یا اجرت کارگر را نپردازد یا انسان آزاده ای را بفروشد».
 
تلاش اولیای دین برای کسب رزق و روزی
 
جاذبه مال دوستی و نیاز به رزق و روزی، مردم را به کار و فعالیت سوق می دهد و به ترغیب و تشویق بسیار نیاز ندارند؛ اما کسانی که به خدا و رزاقیت او ایمان آورده اند و دین شناس نیستند، ممکن است از بعضی از آیات و روایات برداشت نادرست نمایند و در کار و فعالیت، سستی کنند.
 
رسول اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) برای آن که فکر ناصحیح را از صفحه خاطر این قبیل افراد بزدایند، اولاً: خودشان در هوای گرم و شرایط سخت، کار می کردند و عملاً به مسلمین درس می دادند، به علاوه ضمن روایات بسیاری، آنان را در طلب روزی، تشویق می نمودند و برای شاهد، به نمونه ای از روایات اکتفا می شود:
 
عن أبی حمزة ابیه قال: «رأیت أبا الحسن (ع) یعمل فی أرض له قد استنقلت قد ماه فی العرق. فقلت له: جعلت فداک، أین الرّجال؟ فقال یا علی! قد عمل بالید من هو خیر منّی فی أرضه و من أبی. فقلت له: و من هو؟ فقال: رسول الله(ص) و أمیرالمؤمنین آبائی علیهم السّلام کلّهم کانوا قد عملوا بأیدیهم و هو من عمل النّبییّن و المرسلین و الأوصیاء و الصّالحین».(26)
 
ابن حمزه از پدرش حدیث نموده که گفت: «حضرت اباالحسن (ع) را دیدم در زمینی را که داشت، کار می کرد و پیشانی حضرت غرق عرق شده بود. عرض کردم: فدایت شوم! مردان کجا هستند که شما کار می کنید؟ پاسخ فرمود: ای علی ! با دست خود کسی در زمین خود کار کرده که از من و پدرم بهتر بوده. پرسیدم: او که بود؟ فرمود پیامبر خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع). سپس فرمود: تمام پدرانم با دست خود کار می کردند و این عمل، روش انبیا و رسولان و اوصیا و صالحین بوده است».
 
طلب رزق و روزی در حال جنگ و صلح
 
عن هشام الصّید لانی قال: «قال أبو عبد الله (ع): یا هشام! إن رأیت الصّفین قد التقیا فلا تدع طلب الرّزق فی ذلک الیوم».(27) هشام صیدلانی می گوید: «امام صادق (ع) به من فرمود: ای هشام! اگر دیدی صحنه جنگ تشکیل گردیده و دو صف در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند، تو در آن روز، از طلب رزق دست برمدار».
 
کار کردن عیب نیست
 
هارون الرشید دارای چند فرزند پسر بود که یکی از آنها «قاسم مؤتمن» نام داشت. او دست از دنیا و ریاست و جاه و جلال شسته و دل به آخرت و پرستش خدا نهاده بود، به طوری که هیچ شباهتی از لحاظ لباس و پوشاک و وضع ظاهری با پسران سلاطین دیگر نداشت.
 
روزی از مقابل هارون عبور کرد، در حالی که یکی از خواص هارون، هنگامی که قاسم را با آن شکل و هیئت مشاهده کرد خندید، هارون الرّشید سبب خنده را پرسید، گفت: ای هارون! این پسر با لباس های کهنه و مندرس، شما را در بین مردم مفتضح و رسوا کرده است. هارون در جواب گفت: علت این است که تا کنون، ما برای او منصبی معین نکرده ایم، آنگاه هارون الرشید فرزندش قاسم را خواست و شروع به نصیحت و موعظه کرد که فرزندم! با این ظاهر ژنده و کهنه خود، مرا در بین مردم شرمنده می کنی، بیا و حکومت یکی از ولایات را برای تو می نویسم و در آنجا با برخورداری از مقام و درجه حکومت، خدای را پرستش و عبادت کن. قاسم گفت: پدر جان، تو را چندین فرزند پسر است بیا و دست از من بردار، و مرا را در نزد دوستان خدا شرمنده مساز، آنقدر هارون اصرار ورزید تا قاسم سکوت نمود. هارون دوباره اشاره کرد که حکومت مصر را به نام اوبنویسد، و فردا صبح نیز به طرف مصر حرکت کند، ولی قاسم شبانه از بغداد به طرف بصره فرار کرد، صبحگاه مأمورین به جستجویش پرداختند ولی او را نیافتند. تا اینکه برخی افراد سرانجام فهمیدند که تا کنار دجله آمده است.
 
عبدالله بصری می گوید: «دیوار خانه من خراب شده بود و برای ساختن آن دیوار احتیاج به یک کارگر داشتم، به بازار آمدم تا کارگری را پیدا کنم جوانی را مشاهده کردم که در کنار مسجدی نشسته و قرآن می خواند در حالی که بیل و زنبیلی هم در جلوی خود گذاشته بود. پرسیدم جوان آیا کارگری می کنی؟ گفت آری و اصولاً خداوند ما را برای همین خلق کرده که زحمت بکشیم و نان تهیه کنیم. گفتم پس برخیز و با من بیا، گفت: اول اجرت و مزد مرا تعیین کن، تا یک درهم اجرت برایش تعیین کردم از جا برخاست و به خانه رفتیم و تا شامگاه به اندازه دو نفر کار کرد. شب شد و دست از کار کشید هنگام رفتن خواستم دو درهم به عنوان مزد به او بدهم راضی نشد. گفت به همان مقداری که قرار گذاشتیم بیشتر نمی گیرم. اجرت خود را گرفت و رفت. فردا صبح نیز دوباره به همان جایی که روز گذشته رفته بودم تا کارگری پیدا کنم رفتم تا او را بیاورم ولی در آنجا نبود. از کسی پرسیدم گفت او روزهای شنبه فقط کار می کند، و بقیه هفته را به عبادت و پرستش خدای بزرگ می گذراند، پس صبر کردم تا روز شنبه دیگر که او را در همان مکان یافتم، و برای انجام کار به خانه بردم، مشغول کار شد و مقدار زیادی کار کرد تا هنگامی که وقت نماز ظهر فرا رسید، در این حال دست و پای خود را شست و وضو گرفت و به نماز مشغول شد، بعد از خواندن نماز به سر کار خود بازگشت و تا غروب آفتاب کار کرد. شامگاه اجرت خود را گرفت و از خانه بیرون شد.
 
شنبه دیگر چون کار ساختمان دیوار تمام نشده بود به دنبالش رفتم ولی این بار دیگر او را پیدا نکردم، پس از جستجو گفتند که دو سه روز است که بیمار شده، از محل او سؤال کردم مرا به خرابه ای راهنمایی کردند، بالاخره پس از پیدا کردن او بر سر بالینش رفتم و سرش را بر دامن گرفتم، همین که چشم خود را باز کرد، پرسید: تو کیستی؟ گفتم: همان کسی که دو روز برایش کار کردی! من عبدالله بصری ام، گفت: تو را شناختم آیا تو هم می خواهی مرا بشناسی؟ گفتم آری. گفت: من قاسم پسر هارون الرّشیدم، تا این حرف را شنیدم بدنم به لرزه افتاد، به خاطر این که اگر هارون بفهمد که من پسر او را به عنوان کارگر ساده به کار واداشته ام با من چه خواهد کرد؟ قاسم فهمید که من ترسیده ام گفت: عبدالله! هراس نداشته باش، زیرا تا کنون کسی در این شهر مرا نشناخته، اکنون هم اگر آثار مرگ را در خود نمی دیدم نامم را نمی گفتم.
 
اما عبدالله من از تو خواهشی دارم و آن این است که وقتی از دنیا رفتم این بیل و زنبیل را به کسی بده که برایم قبر بکند و این قرآن کریم را که پیوسته مونس من بود، به شخصی بسپار که بخواند و با او انس گیرد، انگشتری را از انگشت خود بیرون کرد و گفت: عبدالله به بغداد می روی و پدرم هارون روزهای دوشنبه ملاقات دارد و هر کسی که بخواهد می تواند با او ملاقات کند، آن روز داخل می شوی و انگشتر را در مقابلش می گذاری، او انگشتر را می شناسد، چون خودش به من داده و به او می گویی پسرت قاسم در بصره از دنیا رفت، و وصیت و سفارش کرد که این انگشتر را برایتان بیاورم، و گفت به شما بگویم، که پدر! جرئت تو در جمع آوری مال مردم زیاد است، این انگشتر را هم بر آن اموال سرشار اضافه کن، که مرا طاقت حساب و کتاب روز قیامت نیست.
 
در این هنگام ناگاه قاسم خواست حرکت کند ولی هر چه کرد نتوانست از جای خود برخیزد. برای بار دوم خود را حرکت داد باز نتوانست، به من گفت: عبدالله! بازویم را بگیر و مرا حرکت ده که مولایم علی بن ابی طالب (ع) آمده. تا او را حرکت دادم روحش از آشیانه بدن پرواز کرد، گویا چراغی بود که برای همیشه خاموش شد».
 
آری، علی (ع) به بالین سر همه انسانها می آید، اما برای انسانهای خوب رحمت و مهربانی نیز به همراه دارد، همچنان که بر بالین قاسم که از حرام فرار کرد و دست از حکومت جبار و طاغوتی پدر کشید، با مهربانی و محبت آمد و سر او را به دامن گرفت و جان به جانان تسلیم نمود.
 
لزوم نظم و انضباط در زندگی
 
یکی از نقاطی که در پیشرفت کار، نقش اساسی ایفا می کند «نظم و انضباط» است و البته نظم و ترتیب امکان ندارد مگر آن که انسان برای هر کاری، ساعتی و وقتی معین کند و خود را به رعایت آن عملاً موظف بداند. جهان ما جهان مادی و گذراست و دامنه عمر همه محدود و پایان پذیر است و در این محدوده نمی توان به تمام خواسته ها و کارها رسید.
 
اصلاً تقسیم شبانه روز به 24 ساعت بدین منظور بوده که انسان برای هر کاری وقتی و برای هر موضوعی آغاز و انجامی در نظر بگیرد و به لحاظ محدودیت وقت و شناخت نسبت به اهم و مهم، امور لازمتر و مهمتر را مقدم بدارد و امور غیر ضروری و بی فایده را از برنامه زندگی حذف کند. باید از گردش ماه و خورشید و اختلاف شب و روز پند گرفت و از روش و سنت آفریدگار درس زندگی آموخت. خداوند متعال با این که برتر از زمان و آفریننده آن است، هنگامی که داستان خلقت آسمانها و زمین را بازگو می فرماید. مسأله زمان و روز و شب و ماه و سال را به میان می کشد و هر کدام را با مقطعی از حرکت، عنوان زمان تطبیق می دهد و در یک بیان اجمالی، همه چیز را مقدر و دارای اندازه معرفی می نماید و می فرماید:
 
«خلق کلّ شییء فقدّره تقدیراً»(28) هر چیز را آفرید و به اندازه معین محدود کرد.
 
و درباره زمین و آسمان می فرماید: «و هو الّذی خلق السّموات و الأرض فی ستّة ایّام»؛(29) «اوست آفریدگاری که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید». «الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی ستة ایام»(30) خداوندی که آسمانها و زمین و هر چه را در میان آنهاست در شش روز آفرید.
 
«انّ عدّة الشّهور عند الله إثنا عشر شهراً فی کتاب الله یوم خلق السّموات و الأرض»؛(31) «به راستی شمار ماهها در نزد خداوند در کتاب خدا از آن روزی که آسمانها و زمین را آفرید، دوازده است».
 
«و جعلنا اللّیل و النّهار آیتین فمحونا آیة اللّیل و جعلنا آیة النّهار مبصرة»؛(32) «ما شب و روز را دو نشانه از نشانه های قدرت خویش قرار دادیم و آیت شب را تاریک گردانیدیم و آیت روز را برای کار روشن».
 
تعیین زمان، برای امور معاد و معاش
 
خداوند وضع تکوین و آفرینش را منظم و مقدر معرفی می کند، به همین تناسب، تکالیف شرعی و امور معاد و معاش را نیز با تقدیر و اندازه تنظیم کرده و برای هر یک، زمانی مقرر داشته که هر کار در جای خودش نیکوست؛ مثلاً روزه را در ماه رمضان و حج را در ماه ذیحجه قرار داده و برای هر یک ایام خاصی و زمانی محدود تعیین فرموده است.
 
«و اذکروا الله فی أیام معدودات»؛(33) «و خدا را در روزهای معینی یاد کنید».
 
و در مورد روزه می فرماید: «أیاماً معدودات»(34) «روزهایی معدود». هنگامی که مردم از اختلاف شکل ماه از هلال تا بدر و از بدر تا محاق می پرسند، خداوند می فرماید: «به مردم بگو که این اختلاف، اوقات مردم و او قات حج را تنظیم می کند».
 
«و یسئلونک عن الأهلة قل هی مواقیت للنّاس و الحجّ»؛(35) در هر حال، از مجموعه این آیات و امثال آن استفاده می شود که در این جهان محدود هر چیزی را وقتی، و هر کاری را زمانی لازم است و وقت شناسی و تنظیم امور در اساس آفرینش مورد توجه آفریدگار متعال بوده است.
 
بدین جهت اولیای خدا در تنظیم و تقسیم اوقاتشان کمال دقت را مبذول می داشتند تا بتوانند از دوران کوتاه عمر و دقایق گران بهای زندگی حداکثر استفاده را ببرند و در اثر همین برنامه ریزی و کوشش های منظم توانسته اند آثار پر برکتی از خود به یادگار گذارند.
 
پی نوشت ها:
 
1 – نجم، 39
 
2 – نساء،32
 
3 -وسائل، ج14، ص22٫
 
4 -فروع، ج5، ص350٫
 
5 – فروع، ج1، ص350٫
 
6 – خصال، ج2، ص59٫
 
7 – بحار، ج23، ص6٫
 
8 – داستان هایی از زندگی پیامبر (ص)، ص135٫
 
9 – وسائل، ج12، ص11؛ تهذیب، ج2، ص98٫
 
10 – همان؛ فروع، ج1، ص349٫
 
11 – وسائل، ج12، ص14٫
 
12 – فروع، ج1، ص351٫
 
13 – طلاق، 3٫
 
14 24- فقیه، ج2،ص51٫
 
15 – تهذیب، ج2، ص99٫
 
16 – فروع، ج1، ص347٫
 
17 – فروع، ج1، ص351٫
 
18 – وسائل، ج12، ص39٫
 
19 – وسائل، ج12، ص40٫
 
20 – فروع، ج1، ص352٫
 
21 – تهذیب، ج2، ص116٫
 
22 – نهج البلاغه، ص344 (به نقل از: گفتار فلسفی، ج1، ص57).
 
23 – سفینة البحار، ج1، ص12٫
 
24 – سفینة البحار،ج1،ص12٫
 
25 – همان.
 
26 – کافی، ج5، ص75٫
 
27 – کافی، ج5، ص78٫
 
28 -فرقان، 2٫
 
29 -هود، 7٫
 
30 – فرقان، 59٫
 
31 – توبه، 36٫
 
32 -اسرا، 12٫
 
33 – بقره،203٫
 
34 – بقره، 183٫
 
35 – بقره، 189٫