یادداشت/بیان شریفی

روز آخر!!

سرویس: اجتماعیکد خبر: 297648|18:20 - 1398/04/27
نسخه چاپی
روز آخر!!
این همه آشفتگی چرا دنیای ما را فرا گرفته است؟ چه شده است که بیداری سخت شده است؟ ما چرا بی تفاوت شده ایم؟؟

به گزارشهزار ماسوله، یکی از وسایلی که هنوز روی میز باقی مانده بود مانیتور خاموش بخش بود. وقتی قدم به بخش گذاشتم حس غریبی پیدا کردم. جلوی مانیتور خاموش چند لحظه ای ایستادم. اینکه ساعتها چشم به مانیتوری دوخته باشی که ثانیه های حیات را نشان می دهد حس غریبی است.

 

در سکوت شب این نوارهای رو صفحه، به گونه ای دیگر لب به سخن می گشایند هر ثانیه که می گذرد در می یابی که خودت ثانیه ای به مرگ نزدیک تر شده ای. در همین مانیتور خاموش برای لحظه ای مثل فیلم، خاطرات شبهایی که با کوچکترین تغییری در نوار قلبها از جا بلند می شدیم جلوی چشمانم ظاهر شد.

 

نگاهی به تخت های خالی انداختم هیچ گاه  قیافه مادری که کاهش سطح هوشیاری داده بود و با چشمان نیمه باز دخترش را نگاه می کرد و لحظه ای که دختر کوچکش دستش را به نشانه خدا حافظی تکان داد و مادر انگشتش را برایش بلند کرد، فراموش نمی کنم وداع مادر و فرزند شاید از تلخ ترین اتفاقات این زمین خاکی باشد. آن سو تر از همین تخت به یاد دارم پیر مردی که هیچ فرزندی نداشت آخرین لحظات زندگیش با قطرات اشک همسر مسنش همراه شد.

 

تخت دوم و شبی که آن جوان کولبر که بیماری دیابت داشت و به خاطر تزریق نکردن انسولین در حالت کما بستری شده بود را مگر می شود فراموش کرد؟

 

شاهد اشکهای مادری بودیم که دردش فقط بیماری فرزندش نبود فقر کمرشان را شکسته بود. پرده های کنار تخت مرا به یاد بیماری می انداخت که حتی شبها اجازه نمی داد که کشیده شوند از تنها شدن واهمه داشت. اینکه در روبرویش افرادی را ببیند که در حال رفت و آمدند برایش دلخوشی خوبی بود.

 

لباسهایم را برمی دارم چه روزهایی در اوج‌خستگی با دلهره در همین اتاق چند لحظه ای چشم بر هم نهادیم تا استراحتی کرده باشیم و با کوچکترین صدایی با همان لباس بخش سراسیمه بیرون رفتیم با اینکه‌ می دانستیم همکار دیگرمان در بخش حضور دارد. آری ثانیه ای بیشتر طول نمی کشد تا قلبی برای همیشه از ضربان بیفتد.

 

هیج گاه فکر نمی کردم فضایی به مساحت صد متر این چنین تداعی کننده روزهای زیادی باشد. برای آخرین بار چرخی در بخش می زنم ناخواسته مثل همیشه تمام وسایلی را که باقی مانده بودند نگاه  می کنم. همین گونه که امروز این بخش را ترک می کنیم زندگی هم به پایان می رسد و عده ای دیگر شاهد ثبت آخرین لحظات زندگیمان خواهند بود اما چه شده است که عمیق به این مسایل نمی نگریم؟

 

این همه آشفتگی چرا دنیای ما را فرا گرفته است؟ چه شده است که بیداری سخت شده است؟ ما چرا بی تفاوت شده ایم؟؟؟ با همین افکار از بیمارستان قدیمی بیرون می آیم قدم در بخش جدید می گذارم خاطره ای نیست همه چیز تازه است از دور مانیتور های پشت ‌سر بیمار را با همان نوارها می بینم نمی دانم چه روزهایی در انتظارمان است؟

 

ناخواسته همان ورد همیشگی خود را تکرار می کنم خداوندا ما را هیچ وقت شرمنده هیچ خانواده ای نکن. قدر دان زحمات شبانه روزی پرسنل، مسولین واحدها و کادر مدیریتی در امر تجهیز بیمارستان هستیم.

 

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد