یادداشت/محمود رستمی تبار؛

شاید مقصر سفره یکبار مصرف است!

سرویس: اجتماعیکد خبر: 294805|18:18 - 1395/06/01
نسخه چاپی
شاید مقصر سفره یکبار مصرف است!
حکایت جامعه ماست این حکایت تلخ... حکایتی که برادرزاده ها و خواهر زادها دیگر همبازی نیستند و بعضا همدیگر را نمی شناسند. کاش درپی هم نباشند!

به گزارشهزار ماسوله، داستان هابیل و قابیل که بدون ذکر نامشان در قرآن آمده است درسی است برای ادب آموحتن و داستان برادران یوسف علیه السلام نیز مکمل این درس. داستانی که حکایت از حس حسادت دارد . آن یکی به پذیرش قربانی و این یکی به محبت پدر. ریشه آن کی بر سر رقابت در ازدواج و نقص حکم شرعی و دیگری بر سر عدم رعایت برابری در ابراز حب به فرزندان. آن یکی ملعون و این یکی در دنیا نابینا و محروم از دیدار فرزند....آن یکی جهنمی و این یکی با تجدید نظر در شیوه زندگی خوش فرجام و نیک بخت...


این دو حکایت تلخ و شیرین ,حکایت جامعه ماست. و بهتر بگویم حکایت خانوادهای ماست. حکایتی که دست ابلیس , نفس اماره بالسوء و شر وسواس و الخناس در آن خودنمایی می کند. حکایت تلخی است آنجا که بزرگترها بزرگی نمی کنند و یا نمی دانند بزرگی کنند و کوچکتر ها حرمت نگه نمی دارند.


بسیاری از برادران و خواهران در جامعه ای که از حداقل ها برخوردار است گاه بر سر هیچ! گاه بر سر ناحق, گاه بر سر عدم رعایت حکمی شرعی, گاه بر سر عدم پرداخت حق الارث, سالهاست از هم دورند. قلوبشان که گاه شب و روز بر درب محراب و مسجد ساکن است مالامال از کینه است. کینه نسبت به هم نوع, نسبت به بردار و نسب به خواهر.


عجب حجابی است این کینه...و کاش فقط حجاب بود و مانع , مخرب است این کینه و هرآنچه بافته ای و تافته ای به آنی خاکستر کند این کینه...


بزرگ بر غرورش لگد نمی زند و دست مهربانی بر سر کوچک نمی کشد و کوچکتر حریم و حرمت نیاموخته است.


چه بسا شبها گریان است. روزها نالان است. دانه های تسبیح دستش از ذکر خدا ساییده شده اند وهمیشه دست بدعاست ولی امان از یک اجابتی!


از خدا می پرسد مگر وعده نفرمودی ادعونی, پس کو استجابت! امان از بازتابی, پاسخی, فرجی!


چشمش گره کور زندگیش را نمی بیند, گویا گنگ و کر ولال و کور است که به پشت سرش نگاه کند و خود را محاسبه کند. کنکوری چون پذیرفته نشود به مشاور مراجعه کند و مشکلش را برسی و حل کند. و چگونه است در آزمون زندگی این چنین مردودیم و بر این رد شدن گاه مسریم و گاه مسروریم.


روزه دار است و نمازخوان ولی فراموش کرده است "و ذی القربی" را, فراموش کرده است صله رحم را. فکر نمی کند با قطع صله رحم صله آرامش زندگی، صله برکت سفره, صله سلامت جسم و روان و صله رحمت خدا را بریده است.


چرا این چنین آدم ره یافته به المپیک حیات ضربه فنی می شود و از صحنه رقابت حذف می گردد و ناکام از رقابت برای کسب رضای خدا از دفتر خدا پاک می گردد.


مشکل آنجاست که این پایان راه نیست و چون این صفت زشت در جامعه فراگیر و خانوادهای بسیاری در برگیرد, زوال جامعه را درپی دارد و شهری پر از صفا و رونق را ویران خواهد ساخت و مهم نیست در چه عصری از حیات بشر باشد, عصر حجر یا عصر توسعه پایدار...


و چه زیانکار جامعه ای که ببیند این همه کینه برادری و خواهری را و نباشد مصلحی که اصلاح کند این درد کشنده و سم خطرناک و سرنوشت دهشتناک را.


حکایت جامعه ماست این حکایت تلخ... حکایتی که برادرزاده ها و خواهر زادها دیگر همبازی نیستند و بعضا همدیگر را نمی شناسند. کاش درپی هم نباشند!


و حتی همسفره نمی شوند شاید حرمت نان و نمک نگهدارند! شاید مقصر سفره یکبار مصرف است!


و فراموش کردیم که :
" برا له پشت برابیت مه گه ر قه زا له لای خودابیت".
نعوذبالله

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد