القصه در یکی از آن روزها، حمزه مقروضی برای کسب درآمد بیشتر مجبور به حمل بار سنگینی می شود، باری که برای نگهداشت اش مجبور به کشیدن طناب با شدت وحدت بیشتر دور گردن خویش می شود، غافل ازآنکه ، این فشار به تنهایی کافی است تا به انسداد رگ های گردن والتهاب مویرگی ودرنهایت خونریزی درساقه مغزوعدم خون رسانی به بخشی از مغز منتهی شود ومتاسفانه با عارضه ای مواجه شود که با از دست دادن چشم چپ و از کار افتادن دست وپای راست اش به زمین گیرشدن وخانه نشینی اش بینجامد.